سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موقتا عنوان ندارد

نم دل

مظاهر دیدگاه

روی مسنجر دست گذاشتی روی دلم. داد زدم . صدای فریادم همه‌ی کدهای صفر و یک کامپیوترم را سرگردان کرد. همشان داشتن می‌گریستن. همه شکلک‌های یاهو سرخ بودن. چشمم که داغ می‌شود، بدجور می‌سوزد. همان درد قدیمی و اشک خشک شده‌ی من. نمی‌دانم بعضی شب‌ها چطور با اشک‌هایم سیل راه انداخته‌ام. و از اعجاز من‌او در شکفتم.
حالم بد می‌شود. با خواهرم نیت زیارت می‌کنیم. هوا نم‌ناک است.خواهرم پیاده‌روی را دوست دارد.پس پیاده می‌رویم.
همراهم خبر می‌کند، همان شفیق است. صدا دل نشین است. احساس می‌کنم باید آرام باشم و آرام شدم.خودم را جمع و جور می‌کنم. نباید دردهایم را بمیان بکشم. نمی‌گذارم از حال و احوالم بپرسد، سریع می‌گویم:
- امشب شب 14 اس و قرص ماه کامل. این دوستمون که عاشق ماهه ؛ امشب دیوانه‌تر می‌شه؟
+ اون که هلال ماه دیوانه‌ش می‌کنه .با قرص کامل حتماً خودکشی می‌کنه.
لبخند شیرینی است.وقتی می ‌گویم راهی حرم هستیم ، بغض گلویش و گلویم را پر می‌کند .
+ مزاحم نمی‌شم! التماس دعا. خداحافظ.
توی دلم گفتم به امید دیدار. نگران بودم شاید ناراحت شده باشد . شاید می‌خواست چیزی به من بگوید. شاید می‌خواست ... باید درباره‌ی خودش حرف میزدم، نه کسی دیگر. من به او اطمینان دارم. دلش بزرگتر از این حرفهاس.
وجدان-که ازش راضی نیستم- نهیب می‌زد خیلی بیش‌تر از این حرف‌ها باید حواست باشد. دوست خوب سخت ‌گیر می‌آید. دوست خوب ...

خواهرم می‏گوید استادشان گفته:‏«بهار عرفا پاییز است».
سه قسمت مجزای مربوط به هم این نوشته: مسنجر، پیاده‏روی و تلفن.


کلمات کلیدی: دوران ما

?بازدید امروز: (50) ، بازدید دیروز: (71) ، کل بازدیدها: (271482)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ